Telegram Group & Telegram Channel
ماترياليسم شعر

اميرهوشنگ افتخاري راد

شعر به عنوان زباني از نوشتار تا پيش از انقلاب عنصري انقلابي يا به عبارتي، شکلي از مبارزه به حساب مي آمد. هرچند نوشتار همچنان شکلي از مبارزه است. شعر بعد از انقلاب به دلايلي مشهود همچون بلايي که سر فوتوريسم روسي آمد، رسالت خود را واگذار کرد تا دوره افولش را طي کند و بدل به نوشتاري محفلي شد. اين مساله در دهه هفتاد به نقطه اوج خود رسيد، به ويژه به يمن دوم خرداد که مشاجرات مربوط به نظريات شعري به روزنامه هاي متنوع کشيد. تا پيش از اين آدينه و دنياي سخن از جمله مجلات ادبي و روشنفکري محسوب مي شدند و با اين بهانه که « مطالبتان دشوار و نامفهوم اند، شما هنوز جوان هستيد و بايد حالا حالا بخوانيد و بنويسيد» اغلب از چاپ شعر و داستان جوان ترها ممانعت مي کردند مگر با معيار هاي آنها همخواني داشتند. و اين مساله چنان بر ما ابرام و نهادينه شد که يکي از علل خود- سرکوبي در ما بود تا حدي که اعتماد به نفس و فرصت ابراز وجود از ما گرفته شد و يک بار ديگر ثابت شد در اين سرزمين عقده اديپ بي اعتبار و سهراب کشان اصالت دارد. اما از قضا آن جوانان که اکنون به ميانسالي رسيده اند درست به خاطر تجربه زيسته خود بايد چنان مي نوشتند. ما در هر شماره از آنها شاهد اسامي تکراري بوديم. از اين لحاظ گردون وضع بهتري داشت. اين ماجرا تنها تا دوم خرداد دوام آورد، يعني زماني که نسل جديدتر با پتانسيل بيشتري وارد گود شد. همين جا هم نسل هاي امثال رضا براهني و علي باباچاهي که دست کم مدعي دموکراسي و آزادي در بيان هستند بايد پاسخ بدهند که چرا بر خلاف مدعيات خود به نوعي سانسور دست زدند.

اما مناقشات شعري يک بار ديگر چنان که در دهه چهل رايج بود، اين بار با عناوين شعر پست مدرن، پسانيمايي، شعر حرکت، شعر چندصدايي، شعر فلان و بهمان باب شد که به هر حال بعد از تعطيلي روزنامه ها و اشباع شدگي مناقشات شعري نيز تعطيل شد. در حقيقت دعوا به همان تضاد دوگانه هنر يعني هنر براي هنر يا هنر ناب و آن شق ديگر برمي گشت (به عبارتي چه و چگونه بايد گفت). من چند مقاله مفصل در همين رابطه نوشتم که تنها شهريار مندني پور در عصر پنجشنبه ها (77 و 78 ) در چند شماره حاضر به چاپ شد که از زمان نوشتن آنها تا چاپ حدود يک سال طول کشيد. تکرار چنين بحث هايي اکنون قدري ملال آور و لوث شده است و نمي دانم چرا شاپور جورکش اخيراً در گفت وگويي تقريباً بعد از يک دهه دوباره طرحش کرده است. آن هم در چنين شرايطي که شعر ديگر خواننده ندارد حتي خود شاعران هم حاضر به خواندن شعر يکديگر نيستند. به ويژه آن که نصيحت مي کند بايد اليوت وار با سنت، مدرن شد. اما سنتي که مدام جز تهديد و تحديد کاري نمي کند، با آن چه کار بايد کرد؟

براهني که به قول رويايي در قامت منتقد قابليت برانگيختگي و ايجاد شور در جامعه ادبي را دارد و اکنون حضورش در ايران خالي است، با چاپ شعر «دف» در آدينه(1368)، يک بار ديگر بعد از موج نويي ها و شعر حجم و موج نابي ها، مي خواست شعر متفاوت ارائه دهد دست کم در نظم نمادين. او که خود روزگاري به شعر نابي ها معترض بود اين بار خود در کار «نابيت» و «ادبيت» آمد- و به قول خودش بالاخره تحول، امري ضروري است- رساله «چرا من ديگر شاعر نيمايي نيستم يا خطاب به پروانه ها» (1374) را همراه با اشعاري چاپ کرد.

همزمان شاعران جوان تر اشعار متفاوت به اصطلاح ساختارشکن را چاپ کردند که به شاعران دهه هفتادي معروف شدند. لب کلام اينکه نسبت به دهه چهل و پنجاه اين بار وزنه به طرف شعر ناب بود؛ شعر هدفي جز خود ندارد؛ شعر، نوعي رفتار زباني است، زباني خود- ارجاع. و اين خود- ارجاعي همچون بز گري در گله افتاده بود. بي شک در آن شرايط خلأ و کمبود در دانشگاه هاي ملال آور، آن جلسات براهني درباره شعر و ادبيات که شاگرداني گرد آورده بود، رشک برانگيز است. فکر کنم دست کم جايي براي شنيدن انديشه غربي به حساب مي آمد. (جورکش جوري از ذوق زدگي و وارداتي بودن انديشه غربي حرف مي زند که انگار در اين سو آکنده از «سخن» ايم. در حالي که خود فيلسوفان سنتي ما در خفا از سکون فکري حرف مي زنند چون جرات ندارند حقيقت را فاش سازند براي همين در رودربايستي از گذشته باشکوه فکري، خود مانده اند.) اما همان موقع که براهني «از گراماتولوژي» و ديفرنس و ديکانستراکسيون دريداي دهه شصت ميلادي مي گفت، يادش رفت يا نمي خواست بگويد، دريدا اکنون مي گويد« بايد يک بين الملل جديد بنيان گذاريم.»(1989-90) مساله براي ما اولويت مدرنيته يا پست مدرنيسم (که هويت يکپارچه يي ندارد) نبود، هرچند نقد خرد مدرن و «مرد بورژواي سفيدپوست» که همراه بود با فاجعه گرايي و اشباع شدگي چيزها در غرب دست کم اين فرصت را براي «حاشيه-جنوب» فراهم کرد تا به «متن- غرب» بفهماند که حاشيه هم مي تواند رمان بنويسد (في المثل صد سال تنهايي) و شعر بگويد و حياتي برابر با متن داشته باشد و درواقع به نوعي مسطح کردن



tg-me.com/mazdakpanjehee/458
Create:
Last Update:

ماترياليسم شعر

اميرهوشنگ افتخاري راد

شعر به عنوان زباني از نوشتار تا پيش از انقلاب عنصري انقلابي يا به عبارتي، شکلي از مبارزه به حساب مي آمد. هرچند نوشتار همچنان شکلي از مبارزه است. شعر بعد از انقلاب به دلايلي مشهود همچون بلايي که سر فوتوريسم روسي آمد، رسالت خود را واگذار کرد تا دوره افولش را طي کند و بدل به نوشتاري محفلي شد. اين مساله در دهه هفتاد به نقطه اوج خود رسيد، به ويژه به يمن دوم خرداد که مشاجرات مربوط به نظريات شعري به روزنامه هاي متنوع کشيد. تا پيش از اين آدينه و دنياي سخن از جمله مجلات ادبي و روشنفکري محسوب مي شدند و با اين بهانه که « مطالبتان دشوار و نامفهوم اند، شما هنوز جوان هستيد و بايد حالا حالا بخوانيد و بنويسيد» اغلب از چاپ شعر و داستان جوان ترها ممانعت مي کردند مگر با معيار هاي آنها همخواني داشتند. و اين مساله چنان بر ما ابرام و نهادينه شد که يکي از علل خود- سرکوبي در ما بود تا حدي که اعتماد به نفس و فرصت ابراز وجود از ما گرفته شد و يک بار ديگر ثابت شد در اين سرزمين عقده اديپ بي اعتبار و سهراب کشان اصالت دارد. اما از قضا آن جوانان که اکنون به ميانسالي رسيده اند درست به خاطر تجربه زيسته خود بايد چنان مي نوشتند. ما در هر شماره از آنها شاهد اسامي تکراري بوديم. از اين لحاظ گردون وضع بهتري داشت. اين ماجرا تنها تا دوم خرداد دوام آورد، يعني زماني که نسل جديدتر با پتانسيل بيشتري وارد گود شد. همين جا هم نسل هاي امثال رضا براهني و علي باباچاهي که دست کم مدعي دموکراسي و آزادي در بيان هستند بايد پاسخ بدهند که چرا بر خلاف مدعيات خود به نوعي سانسور دست زدند.

اما مناقشات شعري يک بار ديگر چنان که در دهه چهل رايج بود، اين بار با عناوين شعر پست مدرن، پسانيمايي، شعر حرکت، شعر چندصدايي، شعر فلان و بهمان باب شد که به هر حال بعد از تعطيلي روزنامه ها و اشباع شدگي مناقشات شعري نيز تعطيل شد. در حقيقت دعوا به همان تضاد دوگانه هنر يعني هنر براي هنر يا هنر ناب و آن شق ديگر برمي گشت (به عبارتي چه و چگونه بايد گفت). من چند مقاله مفصل در همين رابطه نوشتم که تنها شهريار مندني پور در عصر پنجشنبه ها (77 و 78 ) در چند شماره حاضر به چاپ شد که از زمان نوشتن آنها تا چاپ حدود يک سال طول کشيد. تکرار چنين بحث هايي اکنون قدري ملال آور و لوث شده است و نمي دانم چرا شاپور جورکش اخيراً در گفت وگويي تقريباً بعد از يک دهه دوباره طرحش کرده است. آن هم در چنين شرايطي که شعر ديگر خواننده ندارد حتي خود شاعران هم حاضر به خواندن شعر يکديگر نيستند. به ويژه آن که نصيحت مي کند بايد اليوت وار با سنت، مدرن شد. اما سنتي که مدام جز تهديد و تحديد کاري نمي کند، با آن چه کار بايد کرد؟

براهني که به قول رويايي در قامت منتقد قابليت برانگيختگي و ايجاد شور در جامعه ادبي را دارد و اکنون حضورش در ايران خالي است، با چاپ شعر «دف» در آدينه(1368)، يک بار ديگر بعد از موج نويي ها و شعر حجم و موج نابي ها، مي خواست شعر متفاوت ارائه دهد دست کم در نظم نمادين. او که خود روزگاري به شعر نابي ها معترض بود اين بار خود در کار «نابيت» و «ادبيت» آمد- و به قول خودش بالاخره تحول، امري ضروري است- رساله «چرا من ديگر شاعر نيمايي نيستم يا خطاب به پروانه ها» (1374) را همراه با اشعاري چاپ کرد.

همزمان شاعران جوان تر اشعار متفاوت به اصطلاح ساختارشکن را چاپ کردند که به شاعران دهه هفتادي معروف شدند. لب کلام اينکه نسبت به دهه چهل و پنجاه اين بار وزنه به طرف شعر ناب بود؛ شعر هدفي جز خود ندارد؛ شعر، نوعي رفتار زباني است، زباني خود- ارجاع. و اين خود- ارجاعي همچون بز گري در گله افتاده بود. بي شک در آن شرايط خلأ و کمبود در دانشگاه هاي ملال آور، آن جلسات براهني درباره شعر و ادبيات که شاگرداني گرد آورده بود، رشک برانگيز است. فکر کنم دست کم جايي براي شنيدن انديشه غربي به حساب مي آمد. (جورکش جوري از ذوق زدگي و وارداتي بودن انديشه غربي حرف مي زند که انگار در اين سو آکنده از «سخن» ايم. در حالي که خود فيلسوفان سنتي ما در خفا از سکون فکري حرف مي زنند چون جرات ندارند حقيقت را فاش سازند براي همين در رودربايستي از گذشته باشکوه فکري، خود مانده اند.) اما همان موقع که براهني «از گراماتولوژي» و ديفرنس و ديکانستراکسيون دريداي دهه شصت ميلادي مي گفت، يادش رفت يا نمي خواست بگويد، دريدا اکنون مي گويد« بايد يک بين الملل جديد بنيان گذاريم.»(1989-90) مساله براي ما اولويت مدرنيته يا پست مدرنيسم (که هويت يکپارچه يي ندارد) نبود، هرچند نقد خرد مدرن و «مرد بورژواي سفيدپوست» که همراه بود با فاجعه گرايي و اشباع شدگي چيزها در غرب دست کم اين فرصت را براي «حاشيه-جنوب» فراهم کرد تا به «متن- غرب» بفهماند که حاشيه هم مي تواند رمان بنويسد (في المثل صد سال تنهايي) و شعر بگويد و حياتي برابر با متن داشته باشد و درواقع به نوعي مسطح کردن

BY سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای


Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283

Share with your friend now:
tg-me.com/mazdakpanjehee/458

View MORE
Open in Telegram


سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Dump Scam in Leaked Telegram Chat

A leaked Telegram discussion by 50 so-called crypto influencers has exposed the extraordinary steps they take in order to profit on the back off unsuspecting defi investors. According to a leaked screenshot of the chat, an elaborate plan to defraud defi investors using the worthless “$Few” tokens had been hatched. $Few tokens would be airdropped to some of the influencers who in turn promoted these to unsuspecting followers on Twitter.

Telegram Be The Next Best SPAC

I have no inside knowledge of a potential stock listing of the popular anti-Whatsapp messaging app, Telegram. But I know this much, judging by most people I talk to, especially crypto investors, if Telegram ever went public, people would gobble it up. I know I would. I’m waiting for it. So is Sergei Sergienko, who claims he owns $800,000 of Telegram’s pre-initial coin offering (ICO) tokens. “If Telegram does a SPAC IPO, there would be demand for this issue. It would probably outstrip the interest we saw during the ICO. Why? Because as of right now Telegram looks like a liberal application that can accept anyone - right after WhatsApp and others have turn on the censorship,” he says.

سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای from pl


Telegram سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای
FROM USA